چکیده
بنيان دستور جهانی چامسکی به ارائه پاسخ به اين پرسش معطوف است که شالودة نظريه پردازی در زبان شنا سی چيست (چامسکی، ١٩٨٦). نخستين پرسشی که در اين زمينه مطرح میشود، اين است که «دانش زبانی از چه تشکيل میشود؟» از ديدگاه چامسکی، دانستن يک زبان به منزلة قرار داشتن در وضعيت ذهنی خاصی است که مشخصة آن، ساختار شناختی خاص متشکل از دستگاه قواعد و اصول است. پرسش ديگری که شالودة نظريه پردازی در زبان شناسی است، اين است که «دانش زبانی چگونه فرا گرفته میشود؟» اين پرسش به مشکل منطقی فراگيری زبان میانجامد که جنبة خاصی از مشکل افلاطونی است. پاسخ چامسکی به اين پرسش در تمامی آثارش، فرضية ذاتی بودن زبان است که طبق آن، انسان از دانش زبانی ذاتی و غيرآگاهانه برخوردار است که قوة زبان نام دارد. دستور جهانی مربوط به ماهيت اين دانش پيشينی برحسب همگانیهای زبانی است که نظرية اصول و پارامترها نام دارد. براساس تعامل اين اصول با پارامترهای برخوردار از ارزش مقيد و غالباً دوگانه است که همگانیهای زبانی و تنوع زبانی در اردوگاه چامسکی تبيين میشود (چامسکی، ١٩٩٣، ١٩٩٥؛ چامسکی و لاسنيک، ١٩٩٣). يکی از جذابيتهای اصلی دستور جهانی، ارائه پارامترهايی است که دستورهای قابل اکتساب را محدود میکند و حيطة از پيش تعيين شده ای را مشخص میکند که هر دستور خاص، در چارچوب آن قرار میگيرد. يکی از اين پارامترها که چامسکی (١٩٨٢) خصوصاً پس از پلموتر (١٩٧١)، تارالدسن (١٩٧٨)، يگلی (١٩٨٢)، و ريتسی (١٩٨٢) وضع کرد، پارامتر ضميرافکنی است. اين پارامتر معين میکند که آيا میتوان فاعل يک جمله يا بند را حذف کرد يا خير. اين پارامتر دارای دو ارزش است: ضميرافکنی و ضميرگذاری. براساس دستور جهانی، زبانهای ضميرافکن مانند فارسی و ايتاليايی، دارای جملههای بدون فاعلاند، حال آنکه، زبانهای ضميرگذار مانند انگليسی و فرانسه، فاقد اين جمله هااند. اين مقاله به نقد پارامتر ضميرافکنی از منظر (١) قابليت فراگيری اين پارامتر، (٢) نقش عوامل گفتماني، منظورشناختي، و معنايي، (٣) تقسيم ساده انگارانة زبانها به ضميرافکن و ضميرگذار میپردازد.