آهنگر (1387) در تحليل گروه فعلي پوستهاي (لايهاي)[1] زبان فارسي و برخي از ساختهاي فعلي اين زبان، يادآور ميشود كه اشتقاق اين ساختهاي نحوي ضمن پيروي از فرضية بيكر[2] (1988)، تحت تأثير ديگر اصول برنامة كمينهگرا قرار دارد. بااينهمه، بهنظرميرسد كه برخي از تبيينهاي وي از يكسو با آموزههاي نظري برنامة كمينهگرا سازگار نيستند و از سويديگر، از تبيين شماري از شواهد زبان فارسي بازميمانند. بهاين ترتيب، نوشتار حاضر ميكوشد تا ضمن نقد مقالة پيشگفته و برشمردن اشكالات نظري و تجربي آن، گروه فعلي پوستهاي زبان فارسي و جايگاه روساختي هستة گروه فعلي را بر پاية مفهوم قدرت[3] تحليل كند. دراينميان، نشان داده ميشود كه مشخصة تصريف[4] فعل اصلي (و فعل سبك) در زبان فارسي قوي است و سبب ارتقاي عنصر فعلي به هستة گروه نقشنماي بالاتري ميشود كه ميزبان مشخصة متناظر تصريف است. افزون بر اين، پيشنهاد ميشود كه بند متممي مشخصة تعبيرناپذيري[5] دارد كه در زبان فارسي قوي[6] است و در روند بازبينيِ خود، جملة پيرو را به گروه زمانِ بند اصلي برميكشد و به آن منضم ميكند.