چكيده
دانش زبانشناسي كاربردي در طول تاريخِ طولاني حياتش زير و بمهاي زيادي متحمل شده است. آنچه در اينجا ترجيحاً از آن به نام حركت تكاملي زبانشناسي كاربردي ياد ميگردد، در سال 1940 و با ديدگاه مثبت گرايانه (پوزي تيويست) از زبانشناسي كاربردي آغاز شد؛ اما در سال 1960، دانش زبانشناسي كاربردي به سمت مثبت گرايي فراگير گرايش يافت و دورة موسوم به الگوي قالبي توسعه يافته از ميان اين تلاشها سر برآورد. سومين دورة مطالعات و تلاشهاي زبانشناسي كاربردي به دهه 70 تعلق دارد و اغلب به نام رويكرد واسطهاي يا الگوي چند زمينهاي شناخته ميشود. تحقيق فراگيري زبان دوم مرحله بعدي تلاشها در زمينه زبانشناسي كاربردي را تشكيل ميدهد. اين مرحله در طول دهة 80 رواج داشت. پنجمين مرحله مطالعات زبانشناسي كاربردي با عنوان ساختارگرايي در دهه 90 پديدار گشت. بالأخره دورة پاياني مطالعات زبانشناسي كاربردي از فعاليتهاي پساساختاريِ اخير نشأت گرفته و هنوز هم به عنوان جنبهاي غالب كه از طريق آن مطالعات انتقادي متعددي شكل يافتهاند، مطرح است. نكتهاي كه نبايد از ذهن دور داشت اين است كه زبانشناسي كاربردي يك زمينه علمي مسئله محور و مبتني بر جهان واقع است. آخرين نكته اينكه مفهوم مطالعات انتقادي بهويژه زبانشناسي كاربردي انتقادي، مسئلهاي است كه مستلزم بررسي عميقتر و تفكر بيشتر است.