يكي از مهمترين جنبههاي برنامهريزيِ زبان[1] انتخاب زبان معيار و تدوين و تثبيت الگوها و صورتهاي تلفظي، املايي، و دستوري آن است (مدرسي، ١٣٨٧: ٢٣٢). اين فرايند كه معيارسازي[2] ناميده ميشود، بهويژه در جوامعي كه بيشاز يك زبان رايج دارند، موردتوجه بسياري از زبانشناسان و جامعهشناسانِ زبان بوده است (ر.ك. راي[3] ١٩٦٣؛ هادسن[4] ١٩٨٠؛ وارداف[5] ١٩٩٢). «زبان فارسي معيار» نخستين كتاب به زبان فارسي است كه بهطور خاص به مسئلة معيارسازي زبان ميپردازد. كتاب صورتِ تغييريافتة رسالة دكتري نويسنده در رشتة ادبيات فارسي و مشتمل بر يك مقدمه، پنج فصل، كتابنامه و نمايه است. نويسنده عمدتاًَ نگاهي غير زبانشناختي به موضوع دارد با اينهمه كوشيده است تا با استفاده از زباني ساده مباحث برنامهريزي زبان را بيان كند و ميتوان گفت در اين راه بهطوركلي موفق بوده است.
در مقدمة كتاب نويسنده لزوم توجه به مسئلة معيارسازي را مطرح ميكند و بهطور گذرا به برخي از افرادي كه به موضوع معيارسازي زبان فارسي پرداختهاند اشاره ميكند، مانند فرشيدورد، ۵٧-١٣۵٦؛ مدرسي، ١٣٦٨؛ صادقي، ١٣٧۵ و سميعي گيلاني، ١٣٧۵.