چكيده
این اندیشه، که شاید بتوان پیچیدگیهای ظاهری جهان هستی را به کمک چند قانون بنیادین درک کرد، موضوعي است كهنه با سابقهاي در حدود 2500 سال كه از يونانيان به يادگار مانده است. چنين به نظر ميرسد كه بتوان در نظام یکپارچة هستي، اصول و قواعد مشتركي پيدا كرد و آنگاه در تمام تشكيلات اين نظام، قانون فراگيري را حاكم بر اين قواعد يافت. من در اين مقاله خواستهام به كمك قوانين اول و دوم نيوتن نيروي مولد شعر را همچون يك نيروي فيزيكي مطرح كنم. براي اينكار، نخست تعريفي كلي از شعر عرضه كردهام و پس از آن به كمك روابط ميان اجزاي ساختاري زبان بهخصوص رابطة متداعي از ديدگاه دو سوسور و همچنين مفهوم قطب استعاري كه در تئوري ياكوبسن مطرح شده است، جابهجایي مدلول در جريان دلالت در واژه را بيان کردهام. اين جابهجايي موجب نشاندار شدن واژه و پيدا شدن نقش جديد براي آن است كه به استعاره ميانجامد و به كمك نيرویي صورت ميگيرد كه در تشكيل شعر ميتوان آن را نيروي شعر ناميد. نگارندة اين سطور به منبع اين نيرو نگاهي ندارد؛ اما در وجود اين نيرو بحث ميكند. شايد اين نيرو هماني باشد كه غربيان آن را جنّ شعر و عربها آن را"تابعه" يا "شياطين شعرا" ميدانند و به هر حال همة شاعران، ظهور وتبلور ناگهاني آن را به تجربه باور داشته و دارند.